معنی افراد درستکار

حل جدول

افراد درستکار

راستان


صالحان و افراد درستکار

راستان


درستکار

موتمن، امانتدار، امین

راست کردار

لغت نامه دهخدا

درستکار

درستکار. [دُ رُ] (ص مرکب) استوار کار. (ناظم الاطباء). حکیم. (السامی) (مهذب الاسماء). حکمه. (دهار). آنکه کارهایش براستی و درستی انجام گیرد. درست کردار. || امین. (ناظم الاطباء). معتمد.


افراد

افراد. [اِ] (ع مص) تنها کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون) (مؤید). تنها کردن. (تاج المصادر بیهقی). || تنها در کاری درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء): در مداومت مدام و منادمت پریچهرگان زیبااندام طریق افراد سپرده. (جهانگشای جوینی). || یکسو نمودن. || جدا کردن. || پیغامبر فرستادن. || یک بچه آوردن ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یک بچه زادن. (مؤید) (تاج المصادر بیهقی). || حج مفرد گزاردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فقهاء این لفظ را در مورد تنها گزاردن هر یک از حج و عمره استعمال کرده اند که هر دورا با یکدیگر نگذارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- حج افراد، یکی از سه قسم حج است که در فقه بنامهای حج افراد، حج قرآن، حج تمتع خوانده میشود. افراد آنست که در وقف احرام نیست. انجام حج تنها بکند و آنرا احکام خاصی است. رجوع به همین لغت نامه ذیل کلمه ٔ حج شود.

فرهنگ معین

درستکار

آن که کارهایش به راستی و درستی انجام گیرد، درست کردار، امین، معتمد. [خوانش: (~.) (ص فا.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

درستکار

امانت‌دار، امین، ثقه، درست، درست‌کردار، صحیح‌العمل، فریور، موتمن، مصیب، معتمد، نیکوکار،
(متضاد) دغل

واژه پیشنهادی

درستکار

شنره

بسامانی

فرهنگ عمید

درستکار

کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، درست‌کردار، امین،

فارسی به انگلیسی

درستکار

Conscientious, Honest, Honorable, Just, Religious, Righteous, Scrupulous, Single-Hearted, Square, Straightforward, Upright

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

درستکار

حکیم، استوار کار، امین

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

افراد درستکار

1171

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری